۱۳۸۹ بهمن ۱۲, سه‌شنبه

بیانیه جنبش وبلاگی..22بهمن/انتفاضه مشرقین صدور انقلاب»

به نام خداوند قادر متعال
وَ نُرِیدُ أَن نَّمُن‌َّ عَلَی الَّذِین‌َ اسْتُضْعِفُواْ فِی الاْرْض‌ِ وَ نَجْعَلَهُم‌ْ أَئمَة‌ً وَنَجْعَلَهُم‌ُ الْوَارِثِین‌َ ؛(قصص‌،5) ما می‌خواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم‌

امام خمینی(ره):
ما انقلابمان را به تمام جهان صادر می کنیم چرا که انقلاب ما اسلامی است و تا بانگ لا اله الا الله و محمدرسول الله بر تمام جهان طنین نیفکند مبارزه هست و تا مبارزه در هر کجای جهان علیه مستکبرین هست ما هستیم.
(صحیفة نور، جلد 11، صفحة 266 تاریخ 22/11/58)

در حالی که ظلمت تمام دنیا را فراگرفته بود نوری از ایران طلوع کرد و مردی آسمانی کلمه توحید را به بهترین وجه تعبیر کرد و به پا خاست. سربازان خود را از میان جوانانی که در ابتدای نهضت شیرخوارگانی بیش نبودند ،جست و اسلام را مطابق با حقیقت و آنطور که باید، تفسیر کرد.
جریانات مبارزاتی برای سرنگونی طاغوت و پیروزی اسلام ناب به فرماندهی امام روح الله مسیر خود را از جریانات التقاطی و مقدس نما جدا نمودند و تفسیر اسلام نابی را که از درس های پیرمرادشان گرفته بودند، در عمل به نمایش گذاشتند.
انقلاب اسلامی در حالی شکل گرفت که کمتر کسی فکر می کرد و گمان می برد که این حرکت مردمی مسلمانان ایران قرار است به انقلابی بزرگ تبدیل شود که امنیت و وجود مستکبرین جهان را بخطر اندازد.
وحدت کلمه و ایمان مردم در کنار پیروی از مرجعی صالح منجر به تحولی نو و بدیع در تاریخ بعد از غیبت کبری شد.
انقلاب اسلامی ایران در 22 بهمن سال 1357 به عنوان اولین حرکت برای گام بلند ظهور منجی بشریت به وقوع پیوست و بشارتی به تمام آزادی خواهان جهان داد.
اما این تازه ابتدای ماجرای پر پیچ و خم مبارزه حق علیه باطل بود. مستکبرین عالم که تاب پیروزی مستضعفین را نداشتند به توطئه و دستاویز علیه آنان پرداختند.
8 سال جنگ تحمیلی برای ملتی که هنوز تازه ابتدای راهی بلند و دراز قرار گرفته بسیار دشوار بود. بزرگترین جنگ قرن را مستکبرین عالم علیه نمایندگان مستضعفین جهان رقم زدند و امتحانی دیگر برای آنها شد و مجدد ملت از امتحان الهی سربلند بیرون آمد .
خورشید پر فروغ رهبری و ولایت حضرت روح الله در 14 خرداد 1368 خاموش شد ولی میراث گرانقدرش یعنی ولایت مطلقه فقیه همچنان ادامه یافت و با انتخاب بحق و شایسته شاگردی از مرام و مکتبش شاخ و برگ دیگری از این شجره طیبه بوقوع پیوست.
حصر اقتصادی ، توطئه های فرهنگی ، هجمه های سیاسی ، دروغ پراکنی های بین المللی ، بسیج مستکبرین برای از پای درآوردن این انقلاب و ... همه و همه در برابر ایمان مردم برای شکست طاغوت و زنده نگهداشتن نهضت و میراث امام روح الله ، هیچ بود.
ملت ایران راهی را برگزیده بود که نتیجه آن آزادی و رستگاری است و اتفاقا این هدفشان در تلاقی با خواسته مستکبرین عالم بود که هر روز نقشه و توطئه ای جدید برای مردم مستضعف جهان می چینند که آن ها را به استضعاف بکشانند.
بحق تداوم انقلاب اسلامی ایران به حقانیت اراده و ایمان مردم و مخلصانه گذاشتن سنگ زیرین انقلاب توسط امام روح الله و تداوم رهبری شجاعانه و عادلانه آن یعنی امام خامنه ای برمی گردد که قابل تشبیه به شجره ی طیبه ای است که متفاوت از دیگر انقلاب ها وتحولات سیاسی تاریخ جهان است.
در سالگرد انقلاب اسلامی ایران همه ی مردم با وحدت کلمه همانند بهمن 57 بدون هیچ گونه جو سازی هایی به خیابان می ایند و با امام و انقلاب و رهبری تجدید پیمان می کنند حضور بالای 80 درصدی مردم در پای صندوق های رأی و حماسه بی بدیل 9 دی در سال گذشته ورقی از این دفتر زرین است.
و این همان نور ایمان است که خداوند در دلهای مؤمن مردممان قرار داده است که در هرزمانی پرده از رخ منافقین داخلی و مستکبرین دست چدنی می کشد و هوای فضای غبار آلود را صاف می گرداند.
باید توجه داشت که انقلاب اسلامی در حال رخنه در تمام کشورهای منطقه و خصوصاً در کشورهای اسلامی است و ملتهای دیگر کشور ایران را و انقلابش را بعنوان الگو پذیرفته اند و حرکت های انقلابی در تونس و مصر و یمن و... شاهدی بر این مدعاست.
بار دیگر 22 بهمن امسال نیز روزی است برای نشان دادن قدرت ملت ایران و تداوم راه آرمان هایی که امام خمینی آن را بنا نهاد و امام خامنه ای آن را ادامه می دهد.

جبهه وبلاگی غدیر پس از دوسال ایجاد جنبش های سایبری اینک جنبش وبلاگی..22بهمن/انتفاضه مشرقین صدور انقلاب را پدید می آورد و از همه وبلاگنویسان و مخاطبین سایبری در نشر و تقویت این جنبش جهت همکاری دعوت بعمل میآورد.
بیایید در سی و دومین سال پیروزی انقلاب اسلامی و در اعلام حمایت و صیانت از ارزشهاى والاى اسلامى و انقلابى با ما چون همیشه همراه باشید و با قرار دادن لوگوى این جنبش و بیانیه آن فضاى سایبر را از فریاد وحدت انقلابی پر کنیم




برای دریافت کدهای لوگوها به جبهه مراجعه کنید و پس از قرار دادن ان در قالب خود در قسمت نظرات نام و آدرس خود را جهت تکمیل زنجیره ی وبلاگی همان پست قرار دهید
همچنین از تمامی دوستان صاحب قلم دعوت می شود که نوشته های خود پیرامون انقلاب اسلامی را تا قبل از روز سالگرد پیروزی انقلاب به جبهه معرفی نمایند که جهت اعلام در این جبهه قرار گیرد
و من الله التوفیق
جبهه وبلاگی غدیر


۱۳۸۸ بهمن ۱۹, دوشنبه

بيانيه زنجيره فجرآفرينان ؛ جبهه وبلاگي غدير

دوستان وبلاگ نويس اين بيانيه رادر وبلاگها ي خود منتشر نمايند

بيانيه زنجيره فجرآفرينان ؛ جبهه وبلاگي غدير
"براى اينکه جمهورى اسلامى را شکست بدهند! بودجه تصويب ميکنند که از طريق اينترنت، انقلاب ايران را از بين ببرند؛ جمهورى اسلامى را سرنگون کنند! ببينيد چقدر اين دشمن، دشمن درمانده‌اى است" (رهبر معظم انقلاب در ديدار مردم مازندران در سالگرد حماسه 6 بهمن -( 06/11/1388)
با سلام و هزاران صلوات نثار ارواح طيبه شهدا و امام شهدا معمار برحق انقلاب اسلامي وبا تبريک و شاد باش ايام دهه پر فروغ و حماسي فجرانقلاب اسلامي ايران.
با گذشت سه دهه از پيروزي انقلاب اسلامي که با مجاهده و مبارزه فرزندان مومن براي بدست آوردن حقوق معنوي، رواج ارزشهاي بلندالهي، انساني؛ زمينه سازي عدالت‌گستري، و کفر و ستم ستيزي، رواج ايمان ودست يابي به ازادي وخدا باوري در دوران سخت ستم شاهي و حکومت سلاطين ظلم و جور در 22 بهمن سال 57 اتفاق افتاد، با يک نگاه و کنکاش عميق مي توان دريافت که بزرگترين عامل رسيدن به اين پيروزي، ولايت پذيري مردم مومن و خدا جو و نقش رهبري و هدايت و سکانداري مقام ولايت امام خميني قدس سره بوده است.
پس از امام راحل با رهبري و بصيرت و هدايت مقام عظمي ولايت دو دهه اين کشتي سوار بر امواج طغيانگر توانسته است مسير سخت و دشوار را به سلامت طي کند و دشمنان را در طي اين مدت خوار و ذليل و ناتوان نمايد.
سي سال ازپس از انقلاب با شکوه اسلامي ايران و کوهي از دست آوردهاي بزرگ که ثمره رهبريت امام خميني قدس سره و فداکاريهاي شهدا و علمداري مقام معظم رهبري که خود دو دهه متوالي با علم و درايت و بصيرت توانست صورت شکيل انقلاب اسلامي و نظام مقدس جمهوري اسلامي را بر همگان تجلي بخشد و چشمان آزادگان ومظلومين را به سوي خود معطوف نمايد، مي گذرد و اين خود بزرگترين افتخاري است که بر پيشاني نظام ما نقش بسته است.
بارها و بارها دشمنان ما از اين عزت وحشت کردند و دست به کار شدند تا چهره مخدوشي از اين انقلاب را به جهانيان نشان دهند اما هر بار به شکست و خفت مبتلا شدند. در اين ميان بودند افرادي که تحت تاثير اين فريب و نيرنگ ها و وعده هاي پوچ قرار گرفتند و از مسير اصلي و درست دور گشتند و فتنه انگيزي دشمنان جز خواري و ذلت و از بين رفتن عزت آنها در بين مردم، چيزي در پي نداشت.
اکنون که دشمنان کوردل زبون نظام در فضاي سايبري مي کوشند تا آرامش داخل کشور را با توطئه‌هايشان بر هم بزنند ما سربازان ولايت حاضر در عرصه سايبري اعلام ميکنيم که با تمام وجود ايستاده ايم تا اين توطئه را نيز چون گذشته پاسخ قاطع و در خور نظام جمهوري اسلامي ايران بدهيم و به ياري و مدد الهي و همت عزيزان دست به قلم و ولايتمدار عرصه را بر دشمنان تنگ کنيم.
گر چه تشخيص دشمن از دوست در اين فضا دشوار تر از فضاي حقيقي است لذا بر آن شديم تابه کمک و همت عزيزان جهادگر و تلاشگر در اين ميدان مبارزه جانانه اي صورت دهيم ، به طوري که دشمنان با ديدن اين وحدت و تعامل و انسجام به وحشت و دريوزه گي افتاده اند.
دشمنان اکنون دست به هر کاري مي زنند تا چهره منفورشان را در پيشگاه جهانيان مظلوم جلوه دهند و همواره در پر کردن خلع مستند و حقيقت نگاري که هرگز نداشتند به شايعه و دروغ پراکني و مقدس نمايي بپردازند که اين خود باعث گرديد تا چهره زشت و شيطاني دشمن بار ديگر اشکار تر گردد . پرداخت هزينه هاي کلان براي مخدوش کردن چهره و صورت انقلاب در زمينه سايبري خود يک گواه ديگر در زبوني ايشان است.
به فرموده رهبر معظم انقلاب که در ديدار مردم مازندران در سالگرد حماسه 6 بهمن (06/11/1388) فرمودند:
"اينجور است که دشمنان بين‌المللى ما اين جنجالها را راه مى‌اندازند، براى اينکه جمهورى اسلامى را وادار کنند به باج‌دهى؛ مثل خيلى از دولتهائى که بمجردى که يک خطرى احساس ميکنند، ميروند در مقابل ارباب بزرگتر، حاضر ميشوند باج بدهند؛ باج پولى بدهند، باج سياسى بدهند. امام باج نداد - اين را همه بدانند - ما هم به هيچ کس از طرف ملت ايران و از طرف خودمان باج نخواهيم داد."
ما امروز با قاطعيت اعلام مي کنيم که هر گز تن به ذلت نخواهيم داد چنانکه پداران و مادران ما بر سر عهد و پيمان خويش ماندند و جان دادند و هر گز تن به ذلت نداند و نهايتا پيروز ميدان شدند.آري علمي را که سيد الشهدا در کربلا براي ما به جاي گذاشت اکنون بر دوش مي گيريم و بر فرمان مقتدايمام جان را وديعه مي گذاريم. البته دشمن با ضرب شست جانانه اي که از سوي ملت و دولت سختکوش و ولايتمدار ديده است که خود شکستي غير قابل جبران است و بايد به دشمنان حق داد که اينگونه از پيشرفتهاي علمي و فرهنگي و اجتماعي اقتصادي ما عصباني باشند .
با نگاهي به فرمايشات رهبر عاليقدر و معزز انقلاب ميتوان به حساسيت و اهميت موضوع پي بردو احسا س مسئوليت در اين باره را در يافت.چنانچه ايشان فرموده اند:
"آنچه که براى ما لازم است، اين است که آحاد مردم، مسئولين، غير مسئولين،بخصوص جوانها، بخصوص کسانى که سخن و حرفشان تأثير دارد، احساس مسئوليت حضور در صحنه را از دست ندهند. هيچ کس نگويد من تکليفى ندارم، من مسئوليتى ندارم؛ همه مسئولند."
(رهبر معظم انقلاب در ديدار مردم مازندران در سالگرد حماسه 6 بهمن- (06/11/1388)
جبهه وبلاگي غدير و همه حاميان و اعضاء اين جبهه با گراميداشت يوم الله 22 بهمن اعلام مي دارد که براي پيمان مجدد با ولايت و رهبري، وتجديد عهد با شهيدان و امام شهيدان در صحنه حاضر خواهد بود و اين روز بزرگ را بارديگر نقطعه عطفي براي نابودي فتنه جويان در عرصه سياسي ,اجتماعي و فرهنگي کشور دانسته وهمراه با همه مردم مسلمان ايران و ايرانيان ازاده همچنان در صحنه حاضر خواهد بود. چرا که ايمان ما بر اين استوار است که همواره اعتقاد به ولايت مطلقه فقيه, ايمان به در راس بودن و بزرگداشت ارزشهاي انقلاب اسلامي رمز پايداري و ماندگاري انقلاب عزيز و شکوهمند اسلامي مي باشد.
بي شک دشمنان بار ديگر درس بزرگي در اين روز از ملت قهرمان ايران خواهند گرفت و مهر باطل شد ديگري بر تارک فتنه انگيزان و معاندان خواهد خورد .ان شا ءالله تعالي
والسلام‌عليکم و رحمه‌ا...
قرار ما در روز 22 بهمن در راهپيمايي عظيم مردمي در سراسر کشور؛و به روز رساني وبلاگها با انتشار عکس و اسلايد و خاطرات زيبا و غرور آفرين از روز 22 بهمن

۱۳۸۸ آذر ۸, یکشنبه

فاطمه

طعنه و خنده به اشعار و شعارم بزنید//تیر غم بر دل زارم بزنید//در حفاظت زه امیرم حضرت خامنه ای//می شوم میثم تمار دارم بزنید

in reference to: FriendFeed (view on Google Sidewiki)

۱۳۸۸ مهر ۱۲, یکشنبه

نسل سومي هايي که عطر بچه هاي دهه شصت را دارند

رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ
اللهم عجل لوليک الفرج و العافيه و النصر و جعلنا من انصاره و اعوانه و المستشهدين بين يديه
چند روزي است که ميخواستم در مورد هفته دفاع مقدس بنويسم اما نميدانم چرا جرات دست به قلم بردن نداشتم.
آخر اين روزها براي ما خيلي بار ازش هستند هم از جهت تداعي خاطرات اش و هم براي موقعيت هايي که در اين روزها داشتيم.
زندگي در سالهاي دهه شصت را در هيچ دوراني نميتوان يافت همانطوري که قهرمانان و لاوري ها و دلاور مردهاي ميدانش را در هيچ کجا نخواهي يافت.
هرچند در بين باز ماندگان و در بين نسلهاي بعد از نسل اول بوده و هستند عده اي که تغيير نکرده اند .
هر چنداز نظر بنده دريک دوره و يک زمان اين همه عظمت يکجا ديده نشده !!!!
البته در زمان کنوني رشادت ها و از خود گذشتگي هايي در بين ارادت مندان به سيره امام و شهدا و ولايت هنوز به چشم ميخورد.
اين نسل خودش قبول دارد که قياس کردن توانمنديهاي خود را با نسل اول درست نيست
اما در اين انتخابات باز هم ديديم که سربازان و ولايتمداراني از نسل سوم که حاضرند در را ولايت و راه عظمت اسلام تا پاي جان پيش روند
و دست از آرمانهاي نظام مقدس جمهوري اسلامي بر ندارند و به حق که خود راچونان پدارن و طلايه داران اين انقلاب در ميدان حاضر شدندو ترس و واهمه از پاسداري کردن اين نظام مقدس نداشتند.
خواستم از نوجواني بنويسم که 14 سال بيش نداشت و با پاي قطع شده خود اينچنين سخن ميگفت: اي بيچاره چطور نتونستي استقامت کني ؟
چرا جا خالي ندادي تا بتوني با من باشي و وقتي مي رسيم حضور آقام حسين تو رو هم معرفي کنم؟
حقت همين که تو بموني و من بازم برم توي سنگر عشق
خواستم از اون جوان بسيجي اصفهاني بنويسم که وقتي پاي قطع شده اش رو به من داد و چشمانم را اشکبار ديد
اينطور گفت: آ اينو بگيريد بزاريد يه جاي امن ممکنه يه روز بدردم بخوره آ نيندازيد بيرونا؟
ما عادت نداريم اصراف کنيم اگرم بکارتون امد جهنم ضرر استفاده کنيد!!!!!! و اشکهاي مرا
به خنده تلخي تبديل کردو لحظاتي بعد از فشار پايين بي هوش شد.
که از فرط ناتواني و ناچيزي خودم در مقابل ايشان با نگاهم بر اين همه استقامت و ايمان حسرت مي خوردم و سر تعظيم فرود مي آوردم
آري خواستم تنها با مرور خاطراتم شمارا را دعوت به اين محفلم بکنم ولي نتوانستم اينطور کليشه اي باشم و بنويسم.
ميخواهم با غرور بگويم عزيزان نسل سومي که با حمايت از ولايت جام زهري که قرار بود به دست آقا و سيدما داده شود چه کرديد
و با قبول فشار و زير بار موج معاندان و دشمنان و منافقان قد خم نکرديد.
و آن جام را به کام خودشان نوشاندين و کردين آنچه را که تکليف بود.
بله شما همان نسل سومي هايي که عطر بچه هاي دهه شصت را دارند هستيد.
افتخارتان باد که شما نيز حماسه هاي حضورتان چنان حماسه حضور پدران و برادرانتان بود و هست.
خدايا قسمتمان کن و قسمتشان کن تا در رکاب منجي ات بوده و باشيم و در راه اعتلاي ارمانهايش ما نيز گامي هر چند کو چک برداريم
به اميد ظهورش و با آرزوي همراهي ايش
سحرم دولت بيدار به بالين آمد ... گفت برخيز که آن خسرو شيرين آمدقدحي درکش و سرخوش به تماشا بخرام ... تا ببيني که نگارت به چه آيين آمدمژدگاني بده اي خلوتي نافه گشاي ... که ز صحراي ختن آهوي مشکين آمدسخنراني سردارحاج سعيد قاسمي در دانشگاه امام صادق تو صيه به چند بار مطاله ميکنم

۱۳۸۸ اردیبهشت ۴, جمعه

سفر به سر زمين نور قسمت سوم

بعد از فکه راهي چزابه شديم و شنيديم انچه که بر عزيزانمان گذشته بود نماز ظهر را درآنجا خوانديم و سپس براي صرف نهار وارد چادر غذاخوري شديم،هوا گرم شده بود و اين سايه عطش را کم ميکرد داشتيم نهار ميخورديم که صدايي از پشت چادر توجه ام راذ جلب کرد.آتشم زد؛ طعم غذارا تلخ احساس کردم.
بيرون رفتم و منظره اي را ديدم که دل سنگم را آب کرد و چشمانم را باراني.ديدم دختر جواني ظرف غذايش را گذاشته پيش رو و اينطور صحبت ميکند:
بابا ي عزيزم بيا خوب پيشم بشين ،باباشما هم اينجا که بودين از همين غذا ها ميخوردين؟؟ و يا از اين دوغ خنک ؟ ببا ميگفتن تو توي اين نيزارها گم شدي. ميشه الان بيايي با من نهار بخوري؟ بابا بعد از اين بيست سال باز من همون دختر سه سالت هستم که نذر بي بي رقيه کردي و رفتي. بابا بي بي لا اقل سر باباشو توي بغل گرفت ولي من چي؟؟ بابا ديشب خانمي که دعا ميکرد براي سلامتي پدر و مادراتون دعا کنيد و صلوات بفرستيد و منم باز مثل هميشه براي سلامتي آقا و براي شادي شما صلوات فرستادم. بابا جون دارم عروس ميشم . قول بده که تو هم بيايي و کنارم باشي.ديگه طاقت نياوردم صدام که بلند شد چند نفر ديگه از دوستان هم متوجه ما شدن . ازش حواستم به پدرش بگه منو هم شفاعت کنه و بعد کمکش کردم بياد داخل چادر غذاشو بخوره و کمي پرچانه گي کردم تا بلاخره کمي غذا خورد.
بعد از چذابه راهي دهلاويه شديم و درمحل يادمان شهيد چمران قرار گرفتيم و در نمايشگاه فيلمي از خانواده شهدا و شهادت دکتر چمران اين مرد مبارز و وارسته و پيوسته به الله ديدم و با رشادت و روح بلند ايشان با تماشاي عکس ها و روايت راوي آشنا شديم. اينجا خبرنگار شبکه خوزستان اخر شکرامان کردو مجبور به صحبت شديم. باز هم در سر مزار شهيد گمنام برادر روح الله را ديدم که اينبار شکار شبکه خوزستان شده بود.
ازدهلاويه با همه ياد و خاطراتش به سوي ديار حسين علم الهدي فرمانده سپاه هويزه رفتيم . درجايي که محل رشادتهاي اين مبارز غيور و يارانش بودو بعد از شکست دشمن در 15/10/59 در جنوب کرخه در هويزه در اين دشت بلا حسين وار شهيد شده بودند و حسين گونه با اصحابش گرد هم شهيد شدند .هويزه جايي است که اصحاب اخرالزماني اش مردانگي خود را به اثبات رسانيده اند يکي ديگر از اين عزيزان حسين حسيني بود که تعاريف زياد از ايشان شنيده بوديم. فرمانده غيور و سيد انان شهيد علم الهدي در يادمان شهداي هويزه با اصحاب خود خفته بود و اينطرف تر مزار مادرش را زيارت کرديم و با او اينچنين سخن گفتيم:سلام به مادري که چنين دلاوري را پرورانيد و اينگونه به اسلام هديه کرد. اينجا هويزه است اينجا قلب تپنده دشت ازادگان است و اين تويي سيد حسين علم الهدي که پيروز ميدان شده اي و اکنون اينجا من هستم که مضطر به سوي شما دست دراز کرده ام و از شما درخواست ميکنم که ما را فراموش نکنيد . بگوييد روزي قدم هاي عاصي گنهکار ما از اين ديار گذشت و از شما شفاعت خواست.شما مارا دعوت نمودين و مارا هم شفاعت بنمائيد. تو در اين مکان دوستانت را به معراج بردي و باب شهادت به رويتان باز گشت بخواه تا بخوانند مان بگو تا بگوييم از شما؛ و صدايمان کن تا صدايمان کنند. مانيز آرزوي پيوستن به شما را داريم از خدا وند بخواه تا لايق وعده ديدار شويم به حق مادر پهلو شکسته مان.......
بعد از در يادمان و حسينيه هويزه نماز مغرب و عشا را اقامه کرديم و با همه سختي از اين مکان به سوي معراج شهدا در اهواز حرکت کرديم. و ان روياي صادقي که پيش امد انچه ديده شد ،که شماره شهداي معراج بود . .معراج شهدا مکان جايي بود که به نام شهيد محمود وند مزين است.در معراج از خادم الشهدا پرسش کردم و حقيقت اين روياي صادقه آشکار شد که تا عصرامروز تعداد شهدا 7 تن بوده وساعاي قبل دو شهيد تفحص شده ديگر به اين جمع نوراني اضافه شده. وارد شديم با صورتهايي شسته از اشک و پاهايي لرزان وقت تبرک چفيه با تنهاي شهيدان گمنام چفيه ام عطر و بوي خوشي گرفت . واين را نيز به فال نيک گرفتم بعد از مناجات و راز و نياز با شهدا به اردوگاه بازگشتيم و باز چون شب قبل گذشت با اين تفاوت که دلها شکسته تر شده بود و ملول از بازگشت فردا به سوي ديار.صبح وقت خروج از اردوگاه خادمين هم براي بازگشت بعد از ماهها خدمت در اين اردوگاه بار بستن تا گروهي ديگر جاي خاليشان را پر کند و حال رفتن ما حالي ديگر بود.
هرچند که چندين جبهه را چون سه راهي شهادت طلائيه را بازديد نکرديم باز هم خدا وند را سپاس که به اين سفر رهسپارشديم.نزديک ساعت 10 صبح وارد شلمچه شديم و حال و هواي اين مکان که غريبانه ترين مکان بود برايم با همه جا فرق ميکرد. در اينجا هم ترکش گلوله توپ باقي مانده از اون روزگار و گره خوردن ان به خواب يکي از دوستان باز براي کاروان موجب تحير شد.و يافتن ان در خاک کنار فلس ها هنگام برداشتن خاک بسياربدون دليل نبوده است. سه اتفاق جالب برايم دربازديد اين دفعه از شلمچه رخ داد ؛پيدا شدن اين ترکش ،شنيدن صداي دوست عزيزي که منتظر ديدارش بودم و شکار شدن يک عکاس شکارچي لحظه هاي ناب توسط بنده .وقتي عکاس دستش را بالا برد تا عکس بيندازد عکس دست مجروحش را گرفتم و بعد مصاحبه اي کوتاه،بنده نيز از بچه هايي هستم که در کربلاي پنج در همين مکان حضور داشتم شاهدي بود بر شهادت و خونين شدن خاکهاي شلمچه و آمده بود تا در آلبوم تصاويرش لحظه هاي مناجات و خلوت زائران شلمچه را ثبت کند. برادري بود فروتن و با ايده هايي بزرگ که دعا ميکنيم تا سلامت و موفق دراين را قدم برداند.و ان طرف بر بلنداي خاکريز روبروي پاسگاه مرزي چهره افتاب سوخته و دستاني که به راه ابا عبدالله انگشتاني را بخشيده بود و زباني گوياي حماسه هاي شلمچه و اصحاب امام زماني در سالهاي دفاع مقدس براي هميشه در دفتر خاطر اهل کاروان خواهد ماند خدايا حق اين بزرگواران را بر ما حلال بگردان. دريادمان شهداي گمنام شلمچه کنار قبور شهدا؛ گوش دادن به راوي و نماز ظهر و عصر و سپس بايد خدا حافظي کرد. دشوار بود ولي بايد رفت،ميرويم و به خدا مي سپاريم تان.و راه بازگشت از خرمشهر خونين شهر زمان دفاع مقدس ميگذشت با پياده شدن راوي در خرمشهر دوست عزيزم خواست تا بخشهاي اين شهررا تا ابادان و نقاط خاص را برايشان باز گو کنم البته بنده حقير در حد بضاعت و ياد براي دوستان توضيحات و معرفي کردم تا اينکه از پل حماسه شکست حصر ابادان در حمله ثامن الئمه در سال 60 گذرگاهي بود که از شهر پر بلاو شهر شهيدان مقاوم آبادان خارج شويم و از جاده ماهشهر که براي خود حکايتهاي ناگفته اي (موقعيت تپه هاي مدن/ ايستگاه گاز/ مجتمع فرهنگيان /همين خيابان ورودي شهر و سه راهي شادگان و ياد شهيد تندگويان و مردمي که در اينجا اسير و شهيد شدند)از آن دوران دارد به سوي ديار بازگشتيم.و شب به شهر شلوغ با همه رنگارنگي با لباسها آنچناني و شمايل هاي عجيب و غريب غربزدگي و بازارهاي داغ شب عيد رسيديم.خدايا تو مگذار که بر حق و حقوق شهدا و خانواده ايشان وارمان هايشان بخصوص بر خونشان پا بگذاريم. خدايا ياريمان کن تا خود را از نو بسازيم و سال نو را با عهد و پيماني که با شهدا بستيم اغاز کنيم و در راهشان قدم برداريم که اين همان راهي است که تو نشان داده اي و پيامبرت برما عرضه داشت و رضايت تو در اين راه است. ياريمان کن اي مهربان
ياد امام و ياد شهدا هميشه جاويد و راهشان همواره مستدام باد

سفر به سر زمين نور قسمت دوم

به فکه رسيديم به شهادتگاه و مقتل بهترين منتخب ها و سرخ جامه هايي تشنه و افتاده در بيابان بلا چون کربلائيان؛به محل عروج سيد اهل قلم شهيد مرتضي آويني و مقتل شهداي گردان حنضله سلام بر شهداي عمليات والفجر مقدماتي وافجر يک ظفرچهار و عاشوراي 3 و شهدايي چون شهيد مجيد بقايي حسن باقري و مرتضي آويني و همراهانش و شهداي تفحص که از سلسله رهپويان شهادت بوده اند.
اينجا و اين ياداشتي از شهيدي از اين گردان است که ميخوانيد:امروز؛روز پنجم است که در محاصره هستيم؛آب را جيره بندي کرده ايم . عطش همه را هلاک کرده،همه را جز شهدا، که حالا کنار هم در انتهاي کانال خوابيده اند. ديگر شهدا تشنه نيستند،فداي لب تشنه ات اي پسر فاطمه (س)
وقتي سر بر سجده در خاک تنهايي تان گذاشتم گويا گوش و چشم دلم باز شد و نجواي غريبانه تان و سوز دلهاي عاشورايي تان را شنيدم و از گرماي اين تربت صداي العطش هاتان به آسمان بلند بود.عطش عطشاز رمل ها به گوش جان ميرسد. خداي من چقدر دور افتاده ايم..و در لباس دنياحبس شده ايم اين زنجيرها و قيد و بندهابال هايمان را بسته و زخمي کرده است و پرهايمان شکسته از سنگي است که خود به جان خريده ايم. شهدااز شما انتظار داريم ياريمان کنيد.وقت باز گشت کاروانهاي دانشجويي يکي پس از ديگري با پاي برهنه سر ميرسيدند و ما به انتهاي دالان سيم خاردار رسيديم نا گهان يکي از شهدا را ملاقات کردم؛خدا يا او اينجا به چه کار امده است .چقدر پير شده است ،سر بندش همان يا فاطمه زهرا س و چفيه اش نيز همان. ولي چرا اينطور خسته و اينقدر باراني؟ به جاي حمايل و کوله پشتي يک جعبه و يک ماسک بر صورت داشت وعصايي در دستش .اورا چه شده او که چابک بود و در اين دشت مثال مرغان به هر سو ميرفت چگونه به اين حال مي بينم اش؟چقدر سنگين حرکت ي کند ؟چرا اينگونه به اطراف مينگرد؟ چشمان سرخ و ملتهب او گواهي دردي سخت را مي داد و صورت باراني و تيره او دل را ريش ميکرد و از همه درد ناکتر براي من اين بود که از من روي گردانيد و جواب سلامم را از روي ادب و تواضح با اين حالت با صدايي خشه دار پاسخ داد .. و عليکم السلام
پرسيدم حاجي اينجا و اين حال شما چطور جور در مي ايد؟ جواب داد امدم دلي به اب بزنم و تني بياسايم.
گفتم توي اين وادي و اين هوا؟؟ ميخواستم همه سوالات دنيا را ازش بپرسم که.. حرکت کرد به پايش افتادم و خواهش و تمنا کردم .. و بالاخره توانستم بشناسمش.
و او اينچنين گفت:روح الله فرزند روح الله هستم بيسيم چي مرتضي جاويدي اعزامي از فسا.
گفتم دعامون ميکنيد؟ گفت دعا گوي هستم خدا کنه مصل من جانمانيد گفتم حاجي وامانده ام شما دعا من بتونم به رسالتم عمل منم گفت يک شرط داره گفتم چشم. گفت دعا کن به رفقا برسم خنديدم . تعجب کرد. روشو برگرداند گفتم حاجي شما که داره بهشون ميرسي همين روزها ،اکسيژن رااز صورتش برداشت ؛و زد زير گريه ؛ادامه دادم فقط وقتي دوستا نتون را ملاقات کردين به ياد ما هم باشيدو دعامون کنيدو از خدا بخواهيد تا مارو هم در صف شما قرار بدهد.قبول کرد .منم که پررويي کردم گفتم حاجي اين شماره بنده است اگر ممکنه شمارتونو بدين تا بعدا يک چيز مهم را بهتون خبر بدم.با کلي صحبت و اصرار ازش گرفتم.. ان شا الله مصاحبه اي از ايشون را براي دوستان خواهم پست زد.
بعد از فکه راهي چزابه شديم..

سفرنامه سرزمين نور قسمت اول

بسم الله نور بسم الله نور علي نور......
خواستم چند روزي رادر پايان سال به خود و خانه دل رسيدگي کنم وبراي همين تلاش کردم تا با زيارت شهدا دل را شتشويي دهم رفتم که نام نويسي کنم هر چه تلاش کردم سود نداشت . نااميد شدم وقتي يکي از دوستان فرمودن از خود شهدا بخواهيد تا کمک کنند. دست به دامان شهدا شدم. تا اينکه آن پيامک و اجابت از شهدا؛ نام نويسي شدم.بله بليط سفر را فرستادند (اينجا نيزار شهداست شما ميتوانيد وارد شويد)راستش چند سال بود که از آن ديار رانده شده بودم . خيلي محتاج زيارت بودمو روز جمعه روز شهادت امام حسن العسکري بعد از دعاي ندبه راس ساعت 9 صبح از شهر و ديار راهي ديار جنوب شديم.حرکت به سرزمين نور اغاز شدو اين بار کساني قدم بر تربت شهدا مي گذارند که شايد بعد از سالها براي اولين بار به اين فيض ميرسند . اينان فرسنگها راه را براي درک و احساس لحظاتي مي پيمايند که تا عمري برايشان پشتوانه گردد. راستش داشتم حال واحوالي با دل خود مي کردم با گذشتن ازخيابهن شهرحالم دگرگون شد کنار بلوار بنرشهدا روبرو شدم از ته دل افسوسي به حال دل غافلم خوردم . در همون حال با صحبت خواهر کناري ام به خود امدم گويا دوتا جوان با لباسها و سرو شکل بسيار زننده اي کنار بنر ايستاده بودند . خدايا به دل مضطرارباب و مولايمان توي اين روز شهادت پدر بزرگوارشان مرهمي بگذار؛ باز دل شکست، وباز دعاي ندبه دل شروع شد.
در طول سفرازشهر ها و بيابانها گذشتيم تا به وادي تربت سرخ ومعطروغريب شهدارسيديم. شهري که ياد آور بخشي از گذشته نه چندان دور بود با ياد آن ايام واين ديدار دوباره گرمي خاصي در وجودم جان گرفت.
وارد اردوگاه شديم برنامه استقبال برايمان تدارک ديده شده بود .و حضور چند تن از يادگاران دفاع مقدس و روايتگران جوان خواهر و برادر که خدمتگزاران ميهمانان و مسافران قافله نور بودند هر کدام خوش امد گويي خاص خود را داشتند. در سوله هايي که سالها پيش استراحتگاه رزمندگان دفاع مقدس بود محا استقرار ما شده بود.بعد از نماز مغرب و عشا و صرف شما و استراحت و شرکت در جشن سالروز آغاز امامت امام عصر عج با مديحه سراي و قرائت اشعاري در اين باب و پخش شيريني نيمه شب شد .سپس خاموشي اردوگاه داده شد و غالبا به استراحت پرداختند.و من طبق معمول نتوانسم بخوابم از خوابگاه بيرون امدم به خلوتگاهي که وسط صبحگاهي درست کرده بودند رفتم. جوانها را ديدم کهدر خلوت خود مشغول راز و نياز بودند بعضا هم کنار قايق شکسته وسط ميدان نشسته بودن و با خود نجوا ميکردندو من هم نشستم اينطور نوشتم:
يک روز خطر سفر در راهي که انتهاي آن به آسايش در خاک مرغان سبک بالي مي شد که سالها جنگيده اند و بعد از حماسه ها و دلير مردي و ايثارها لبيک به دعوت حق گفتند و آسمان شهرمان به انتظار بازگشت سرخ و خونين شان منتظر ماند. و در فرج نامه بازگشت کبوتران حرم جنوب ايران نام عاشقانه شان براي هميشه ثبت و در دفتر معرفت قلم هاي آخته و اثبات و املاي حديث بودنشان به اثبات و شوريدگي در راه بندگي و تقليد آگاهانه هميشه جاويد شد.
فردا براي حضور بر ير تربت معطرشان خود را به خاک و آفتاب مکشيم تا شايد ذرهاي ارادت خود را به ايشان ثابت کنيم. اي ياران خفته در خاک گرم کربلاي ايران مي اييم از شما تَبرک گيريم تا باقي عمر بوي سرير و سراي عارفانه شما بر پيکره زندگيمان رونق بخشد.امشب آغاز امامت عزيزترين وجود عالم يعني امام آخرين را در جايي جشن گرفتيم که زماني ياراناش مهياي نبرد با خصم دون مي شدند و اين خود فال نيک و خيري بزرگ مي باشد.
بعد از نوشتن کمي مناجات و تفحص در احوال خود ساعت 3:30بامداد و کلامي با بيدار دلان شب به استراحت پرداخته و يک ساعت بعد همه براي عبادت و مناجات برخاستيم و بعد از زيارت عاشورا مهياي زيارت تربت شهدا شديم.قبل از حرکت هدايايي از طرف بسيج داده شد (يک عدد سي دي و يک چفيه)دختر جواني را ديدم که گريه کنان ميگفت شهدا ممنونمو بعد رو به بنده کرد و گفتمن اولين حاجتمو گرفتم . گفتم خوش به حالتون چطور فهميدي حاجت گرفتي؟
چفيه را توي بغلش فشار داد و بوسيد ايناهاش اين حاجتمه از شهدا خواسته بودم وقتي بيام يک هديه دريافت کنم تا بفهمم شهدا منو ديدن!!!و من هم از خود بي خود شدم..خدايا شهدا چي بودن که الان اينطور پاسخ مي دهنداون جوانهاي کنار بنر کجا و اين جواني که با براي چفيه اي که از نظر قيمت به اندازه پول يک پفک هم نباشه چطور خوشحال ميشود کجا؟؟؟؟
بوسيدمش و ازش خواستم اگر حالي دست داد همه را دعا کند. يک موضوع قابل توجه ديگر اين بود که خواهراني که قبل از حرکت از شهرمان تغذيه و آب را ضرورتا با خود آورده بودندوقت حرکت به مشهد شهدا کمتر کسي در دست خود آذوقه داشت.
دلا طمع مبر از لطف بي نهايت دوست**********چو لاف عشق زدي سر بباز چابک و چست
به سوي فکه کاروان حرکت کرد، ه روايتگر جانباز و يادگار دفاع مقدس مستقر در اتوبوس روايت ميکرد و سپس به اتوبوس ديگري رفت و راوي جواني شروع کرد به روايت حماسه دلير مردان و فرزندان با شهامت ان روزگار.ومن غرق در افکار و ياد آوري خاطراتسرخ و سپيد خود.راوي پرسيد به نظر شما چرا بچه هاي رزمند و دفاع مقدس کمتر از خاطرات خود صحبت ميکنند دوستم گفت بله چون ناين خاطرات عذاب اور است. ناخود اگاه گفتم نه چون اين خاطرات همه دارايي اونهاست و نميخواهند از دست اش دهند . بحث داغي شد. من عرض کردم بله بچه هاي جنگ خسيس هستند ولي بايد از شهدا بخواهيم تا زندگيشان سرمشق شودو اينکه شهدا بخشنده هستند.يک مرتبه جو عوض شد نميدونم چي گفتم که همه دلها شکست و چشمها باراني شد.
مادر شهيدي با ما هم سفر بودگفت اخه چرا اگر رزمنده ها تعريف نکنند که ما ازاون روزهاو حالات بچه ها مون نميتوانيم آگاه بشويم. از هر چه بگذريم سخن دوست خوش تر است
ادامه دارد....